مطالب مهم برای دوستان سنی در مورد خلافت توسل و...با دکتر قزوینی
سلام بچه ها سوالی که همیشه در ذهنم وجود داشت این بوده که آیا موضوع این همه فتوحات که زمان خلفا وجود داشته چیست و چرا حضرا علی (ع) در هیچ یک از فتوحات شرکت نکرد .
آقاي هدايتي
موضوعي كه مطرح شده و اين روزها در بوغ و كرنا كردهاند و روي آن مانور ميدهند، مسئله فتوحات و كشورگشائيهاي بنياميه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و در زمان خلفاء است. يكي از نويسندگان گفته است كه اسلام بوسيله فتوحاتي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داده، بويژه دوران بنياميه گسترش پيدا كرده است. يعني ادعاء دارند كه اگر اين فتوحات و كشورگشائي هايي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داد، نميبود، هرگز اسلام اينگونه گسترش پيدا نميكرد. ما ادعاي مقابل اين را داريم و ميخواهيم شرح و توضيح آن را از شما بشنويم.
استاد حسيني قزويني
در رابطه با قضيه فتوحات، بارها همين شبكه سلام و بعضي از عزيزان أهل سنت زنگ زدهاند و به كرات اين سؤال را داشتهاند كه اگر شما فتوحات بنياميه را ناديده ميگيريد، اكنون ما ايرانيها مسلمان هستيم، به بركت همين فتوحات بوده يا در خيلي از كشورها كه فتوحات وارد مرزها شد، اسلام هم دوشادوش آن وارد شد. حتي يكي از نويسندگاني كه بيش از حد به سمت بنياميه غش ميكند، اخيرا در يكي از مجلات داخل كشور گفته:
اين فتوحاتي كه بنياميه انجام دادهاند و كارهايي كه كردهاند، همه جلوههاي تمدن اسلامي است و مفاخر براي تمام مسلمانان. فتوحات بنياميه مساوي است با اسلام. اگر اينها اسلام نيست، پس اسلام چيست؟
آقايان اسلام را مساوي دانستهاند با فتوحات بنياميه. البته من در اين زمينه، در چند مقاله مفصل پاسخ دادم. هم در سايتمان هست و هم در هفته نامه افق حوزه در دو شماره گذشته چاپ شد. عزيزان ميتوانند ببينند. وقتي اين مقالات چاپ شد، شايد بيش از 50 نفر از اساتيد حوزه و دانشگاه تماس گرفتند و اظهار تشكر كردند كه حقائق پنهان تاريخي را بيان كرديد.
نكتهاي كه قابل توجه است، اگر چنانچه ابن تيميه از اين فتوحات مباهات ميكند و برابر اسلام ميداند يا آقاي احسان الهي ظهير، فتوحات بنياميه را عامل اصلي گسترش اسلام ميداند، ما از آنها گلايهاي نداريم و جز اين چيز ديگري نميتوانند بگويند. ولي وقتي يك روحاني و جوان شيعهاي كه خودباخته است و بيش از آن حدي كه تصور ميشود و به آن طرف غش ميكنند، اينچنين عبارتها واقعا درد آور است و قلب مقدس ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) را قطعا به درد ميآورد. آقايان اگر بخواهند نسبت به مباهات ابن تيميه از فتوحات بنياميه اطلاعي داشته باشند، كتاب منهاج السنه ابن تيميه، ج2، ص36 و 46 و 49 را ببينند كه در فتح شام، عراق، خراسان و آفريقا، آنچنان اين قضيه را بال و پر داده و ميگويد اين فتوحات تنها عامل گسترش اسلام بوده است. حتي آقاي ابن تيميه با كمال وقاحت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مورد مؤاخذه قرار داده و انتقاد ميكند و ميگويد:
در زمان علي (عليه السلام) فتوحاتي صورت نگرفت، پس اسلام گسترش نيافت. با آمدن اميرالمؤمنين (عليه السلام) روي كار، اين فتوحات متوقف شد، بلكه جنگهاي داخلي نيز پيش آمد.
منهاج السنه، ج7، ص199
اي كاش آقاي ابن تيميه توضيح ميداد كه اين فتنههايي كه در دوران 5 ساله آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) اتفاق افتاد، عامل اصلي اين فتنهها چه كساني بودهاند؟ چه كساني شعله فتنه جنگ جمل را با 30 هزار كشته از دو طرف شعلهور كردند؟ فتنه جنگ صفين 18 ماه و با 110 هزار كشته را چه كسي روشن كرد؟ فتنه خوارج كه 4 هزار كشته داد را چه كساني شعلهور كردند؟ اي كاش كساني كه از ابن تيميه حمايت ميكنند، اين فتنههاي دوران 5 ساله خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را تحليل ميكردند و منشأ اين فتنهها را مييافتند.
اخيرا هم يكي از آقايان وهابيها به نام محمد علي كتابي دارد به نام تحفه جعفريه، در ج4، ص369 ميگويد:
كان لمعاويه في زمن عمر و عثمان فتوحات كثيرة ...
معاويه در زمان عمر و عثمان فتوحات زيادي داشت ولي در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) فتوحات نداشتيم.
بنده إن شاء الله عرض خواهم كرد كه اين فتوحات يكي از عوامل اساسي است براي ايجاد شبهه به آئين مقدس اسلام. بعضي از معاندين و مستشرقيني كه دل خوشي از اسلام ندارند و اسلام را دين شمشير و دين زور و خشونت ميدانند، در مقالات و كتابها و سخنرانيهاي خودشان، عمده عامل اين تهاجم به حوزه اسلام را، همين فتوحات بي حد و حساب و بدون قانون ميدانند كه مخالف با قرآن و سيره و سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود.
آقاي هدايتي:
ما افتخار ميكنيم كه در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) فتوحات رخ نداده است. چون در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فتوحات رخ نداده و تمام جنگهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دفاعي بوده و به حريم مسلمانان و اسلام هجوم ميآوردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان دفاع ميكردند، و آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است، همانند ايشان دست به فتوحات نزد.
ديگران نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند كه عملكردشان مانند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.
جناب استاد حسيني قزويني! اين فتوحات و كشورگشائيهايي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رخ داده، آيا با اهداف عاليه اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هماهنگي داشته يا منافات داشته است؟
استاد حسيني قزويني
بهتر اين است كه ما نگاهي به سيره انبياء و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشته باشيم و ببينيم كه در سيره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انبياء كه در قرآن از روش و سيره آنان تمجيد شده، استفاده ميكنيم كه سيره پيامبران الهي براي رهانيدن انسانها از ظلمت و ضلالت و گمراهي بوده و هدف پيامبران، احياء مظاهر الهي و انساني بوده است.
در سوره احزاب، در مورد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اينچنين ميخوانيم:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا. (أحزاب/45)
وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِيرًا (أحزاب/46)
اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و انزار دهنده فرستاديم و تو را دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او قرار داديم و چراغي فروزان و روشني بخش.
ما ميبينيم كه در اينجا صراحتا اهداف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را معرفي ميكند. نميگويد تو را به عنوان فاتح بلاد و كشورها فرستاديم، بلكه ميگويد دعوت كننده فرستاديم.
نكته ديگر اينكه، روش پيامبران و دعوتشان بر اساس اخلاق خوش و منطق بوده است نه شمشير و زور:
ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل/125)
يعني مردم را با حكمت و اخلاق و موعظه نيكو به سوي خداوند دعوت كن
در آيه ديگري ميگويد:
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (بقره/256)
يا در آيه ديگر ميگويد:
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ (شورى/48)
اي پيامبر! اگر مردم از تو روي ميگردانند، ما تو را حافظ آنها قرار نداديم بلكه تنها رسالت تو فقط ابلاغ است.
نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول اين 23 نبوت خود، تمام جنگهاي ايشان، همه دفاعي بوده نه ابتدائي و تهاجمي. حتي قرآن صراحتا ميگويد:
وَ قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (بقره/190)
با آنهايي بجنگيد كه با شما ميجنگند.
نگفته كه براي فتح فلان كشور لشكركشي كنيد. لذا ميبينيم كه ما در اين 83 جنگ و سريهاي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام داد، محققان أهل سنت بر اين باورند كه تمام كشتههاي جنگها و سريههاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به هزار نفر نميرسد. يعني مقايسه كنيد تمام اين جنگها را، با حمله خالد بن وليد به قبيله مالك بن نويره كه مسلمان بودند و پشت سر او نماز ميخواندند، چهره اسلام را يك چهره خشن و متكي به شمشير نشان دادند و هدفشان رسيدن به آمال شيطاني بود كه تجاوز كردند به همسر مالك بن نويره.
يكي از محققان أهل سنت به نام دكتر محمد عماره، كه عضو مجمع بررسيهاي مصر است، يك كتابي دارد به نام الغرب و الاسلام. در آنجا صراحتا تمام افرادي را كه در جنگ با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كشته شدند، آمار دقيقي داده با ذكر منابع. ميگويد در عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مجموع كشتهها، 181 نفر از مسلمانان بود و 202 نفر از مشركان. بعد ايشان ميگويد در جنگ بني قريضه كه آنها خيانت كردند و آقاي سعد بن معاذ را به عنوان داود انتخاب كردند و ايشان هم طبق آئين يهود قضاوت كرد، حدود 700 نفر از يهوديان بدون جنگ كشته شدند. اگر چنانچه ما همان را هم اضافه كنيم، مجموع كشتههاي دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، 1083 نفر ميشود.
الغرب و الاسلام
لذا ميبينيم كه دعوت پيامبران براي كشورگشائي نبوده است و به زور شمشير و سر نيزه، هيچ روستائي و شهري و كشوري را براي اينكه مسلمان كنند، در تاريخ انبياء نيست. حتي يك روايت ضعيف هم نداريم كه از فضائل نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كشورگشائي معرفي كرده باشد. لذا با توجه به توضيحي كه بنده دادم، نتيجه ميگيريم كه اهداف بعثت انبياء براي گسترش فرهنگ توحيدي و گسترش عدالت و برادري بين مردم بوده و براي اينكه مردم را از ظلمت و شرك و جهالت و جنگ و خونريزي نجات بدهند و مدينه فاضله در كشورهاي اسلامي ايجاد كنند.
آقاي هدايتي
ما نتيجه ميگيريم كه تمام كشورگشائيهايي كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت گرفته، نه تنها در جهت منافع اسلام نبوده و نه تنها باعث سربلندي و افتخار اسلام نبوده، بلكه يك سلسله عملياتهاي غير شرعي و اسلامي بوده كه مخالفت صريح با آيات قرآن و منش و روش سنت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشته است.
شايد مثلا چند صباحي ديرتر وارد اسلام ميشد، ولي بدون جنگ و خونريزي. همچنانچه قرآن ميفرمايد اگر يك نفر خونش به ناحق ريخته شود، مانند اين است كه تمام انسانها كشته شدهاند. اسلام ارزش فراواني به خون انسانها ميدهد. دليل قاطع و روشن اينكه، با اينكه ايران در زمان خليفه دوم فتح شده، ميبينيم كه ايرانيان عزيز، دوست داران و پيروان أهل بيت (عليهم السلام) هستند كه اين نكته بررسي خواهد شد كه علل گسترش فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) در ايران، وجود فرزندان امامزادگان و ائمه (عليهم السلام) بود كه با منش و روش و اخلاق نيكوي خودشان، مردم عملا اسلام واقعي را در چهره آنان ميديدند و با آغوش باز ميپذيرفتند.
سؤال من اين است كه:
اهداف اينها مغايرت مستقيم دارد با آيات قرآن و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و هدف كلي انبياء. پس هدف اينها از كشورگشائي بعد از حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه بوده است؟
استاد حسيني قزويني
در مورد اهداف بنياميه از اين كشورگشائي ها يا ديگر فتوحات، اگر بخواهيم اين را خوب تحليل بكنيم. شايد احتياج به جلسات متعددي باشد، ولي به صورت كوتاه اشاره ميكنم به اهداف اين آقايان در اين فتوحات.
بررسيها نشان ميدهد كه هدف دودمان بنياميه اين بوده كه با كشورگشائي ها به اموال و غنائم و كنيزان زيبا و حكومت در قصرهاي آنچناني برسند. كافي است كتاب فتوح مصر و اخبارها را كه يكي از علماي بزرگ مصر نوشته، نگاه كنيد. در اينجا مفصل آورده كه هدف اين جنگها، جمع آوري اموال بوده و بعد شواهد و ادله متعدد از تاريخ ميآورد.
مثلا در قضيه فتح آفريقا كه عبد الله بن سعد به آنجا رفته بود، كاري نداشت كه مسلمان بشوند يا نه. با آنها قرار داد ميبست كه بايد ساليانه فلان مقدار پول را بدهند به ما و غنائم را تاريك را بدست ميآوردند و بعد از بدست آوردن غنائم، حتي اسمي از اينكه اسلام بايد منتشر شود يا شما بايد به اسلام ملتزم شويد، به چشم نميخورد. در قضيه جنگ نوبه، آوردهاند كه آقاي حارث بن يزيد جنگ مفصلي انجام ميدهد و عاقبت هم انبوهي از اموال مردم را به دست ميآورد و كاري هم ندارد كه مردم مسلمان ميشوند يا نه، اسلام گسترش پيدا ميكند يا نه.
در فتح ارمنستان، تقاضاي فاتحان اين بود كه شما بايد ساليانه 360 كنيز زيبا در اختيار ما قرار دهيد و 17 نفر از آنان بايد زن شيرده باشند.
فتوح مصر و اخبارها، ص318 و 319
همين محقق مصري در ص340 ميگويد:
حسان بن نعمان در سال 78 هجري، يعني در اوج قدرت بنياميه، وقتي وارد آفريقا شد و آنجا را فتح كرد، تنها تلاش آنها اين بود كه زنان و دختران زيباي منطقهرا به عنوان غنائم جنگي به دست آورند و حتي خود حسان بن نعمان، 200 كنيز زيبا و ماهرو به به عنوان غنائم جنگي به دست آورد و حتي بعضي از فرماندهان بودند كه بر اثر ازدواج با اين مسيحيها و كنيزها، نه تنها اسلام را گسترش ندادند، بلكه خودشان مسيحي شدند. إن شاء الله نمونههايي از اينها را خواهيم گفت اين فرماندهان نه تنها مسلمان نشدند، بلكه بخاطر اين كنيزان، اسلام را نيز از دست دادند. اين مشخص است كه هدف اينها از فتوحات و كشورگشائي، گسترش اسلام نبوده است. لذا در بعضي از موارد، برخي از منافقان به عنوان فرمانده سپاه اسلام انتخاب ميشدند يا وليد بن عقبه شرابخوار يا خالد بن وليد متجاوز به عنف و قضاياي ديگر كه در تاريخ اسلام ثبت شده كه اين جنايات توسط فرماندهان سپاه اسلام انجام شده است.
آقاي هدايتي
در مورد نظر علماي أهل سنت درباره دودمان بنياميه كه اين همه سرافكندگي و جنايت آفريدند در عرصه تاريخ، توضيحي بفرمائيد.
استاد حسيني قزويني
در رابطه با دودمان بنياميه،اگر بينندگان عزيز به ياد داشته باشند، در ماه رمضان سال گذشته، حدود 5 جلسه در مورد بنياميه صحبت كرديم و با دليل محكم ثابت كرديم كه بنياميه نه تنها مروج اسلام نبودند، بلكه اينها اصلا مسلمان نبودند.
آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه 16، نسبت به بنياميه كه در سال فتح مكه مسلمان شدند، صراحت دارد:
فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر ، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.
قسم به خدايي كه دانه را شكافت و پديدهها را آفريد، اين آقايان در فتح مكه، اسلام را نياوردند بلكه در ظاهر اسلام را پذيرفتند و كفر خود را پنهان كردند تا براي خود ياوراني پيدا كنند و آن كفر خود را اظهار كنند.
و بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، زمينه فراهم شد تا اينها كفر باطني خودشان را ظاهر كنند و همان چهرههايي كه در جنگ بدر و احد و احزاب در ركاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، در جنگ صفين با پرچم اسلام با اسلام مبارزه ميكردند.
روايات متعددي هم در سال گذشته از أهل سنت آورديم كه بنياميه جزء شجره ملعونه در قرآن هستند. آقاي سيوطي در درالمنثور، در ذيل آيه 28 سوره ابراهيم، مفصل در اين زمينه بحث كرده:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ (إبراهيم/28)
يا
وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ (إسراء/60)
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در خواب ديد كه بنياميه همانند ميمونها از منبر او بالا و پائين ميروند تا اينكه اين آيه نازل شد. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم با نزول آيه آرام گرفت، ولي اين دغدغه تا آخر عمر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همراه او بود و ميدانست كه بعد از او بنياميه در رأس قدرت قرار ميگيرند و همان كفر واقعي و باطني خود را ظاهر خواهند كرد.
اما در رابطه با علماي أهل سنت نسبت به بنياميه، نگاه كنيد به نظر محمد ابو زهره، استاد دانشكده حقوق دانشگاه الازهر مصر كه از نويسندگان بنام أهل سنت است،. در كتاب خود به نام الامام زيد، ص102، چاپ دارالفكر عربي مصر، مينويسد:
و لقد زاد القلوب بغضا لحكام الامويين ... واستوي في ذلك السفيانيون و المروانيون
قلب تمام مسلمانان، لبريز بود از بغض و كينه دودمان بنياميه ... چه دودمان ابو سفيان و چه مروان.
ايشان باز هم كتابي دارد به نام الامام الصادق، در ص48 صراحت دارد:
إن بنيامية بعد أن استولي علي الحكم كانوا حريصين علي اخفاء كل معالم دالة علي امام علي كرم الله وجهه.
وقتي بنياميه به قدرت رسيدند، تمام تلاش خود را بكار بردند تا آثار فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مخفي كنند يا از بين ببرند.
آقاي دكتر فرهان مالكي، از دانشمندان و نويسندگان بنام عربستان است. كتابهاي زيادي در نقد وهابيت نوشته كه با ارزش هستند. در كتاب مع سليمان العلوان معاويه، ص135 ميگويد:
فبنوامية إذن يستحقون الذم، لأنهم لم يأنسوا السنتهم في البحث فقط.
بنياميه سزاوار سرزنش و مذمت هستند، چون آنان فقط به سب و لعن علي (عليه السلام) اكتفا نكردند بلكه ستم را به حدي رساندند كه در كشتار خاندان أهل بيت (عليهم السلام) از آقا امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) گرفته تا ديگر ائمه (عليهم السلام) شركت داشتند.
آقاي آلوسي كه هواي وهابيت دارد، در تفسير روح المعاني، ج14، ص220 در ذيل آيه:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (نحل/90)
كانو بنو أمية غضب الله تعالى عليهم يجعلونه في أواخر خطبهم من سب علي كرم الله تعالى وجهه و لعن كل من بغضه و سبه و كان ذلك من أعظم مآثره رضي الله تعالى عنه.
بنياميه كه غضب خدا بر آنان باد، در پايان خطبههاي نماز جمعه، ناسزا و لعن و سب آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) را ميكردند.
اخيرا من كتابي ديدم كه يكي از عزيزان از كويت برايم آورده بود، ديدم خيلي زيبا در اين كتاب كار شده است در رابطه با جناياتي كه بنياميه و معاويه انجام دادهاند نسبت به سب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و صحابه.
آقاي هدايتي
اين فتوحات و كشورگشائيهاي بنياميه، همزمان بوده با حيات بعضي از ائمه (عليهم السلام). آيا آنان با اين فتوحات و كشورگشائيها موافق بودند؟ اگر موافق نبودند، مخالفت آنها چگونه ابراز ميشده و موضعگيري ائمه (عليهم السلام) درباره اين فتوحات و كشورگشائيها چه بوده است؟
استاد حسيني قزويني
كسي كه كوچكترين اطلاعي از كتابهاي تاريخي داشته باشد، مثل تاريخ بن اثير و تاريخ طبري و تاريخ ابن خلدون و سيره ابن هشام و ...، به يقين قطه پيدا ميكند كه ائمه (عليهم السلام) كوچكترين نظر موافقي با فتوحات نداشتند. حتي خود اينها كه ميگويند اميرالمؤمنين (عليه السلام) موافق اين فتوحات بوده، آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) يكي كلمه هم در مدح و ثناي اين فتوحات ندارد. بلكه آنچه در منابع شيعي با سندهاي صحيح آمده، ائمه (عليهم السلام) شركت در اين فتوحات را حرام ميدانستند.
مرحوم كليني (ره) در كافي، ج5، ص23 و شيخ طوسي (ره) در تهذيب، ج6، ص134 از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكنند:
إن القتال مع غير الإمام المفروض طاعته حرام مثل الميتة و الدم و لحم الخنزير.
اين كساني كه با غير امام واجب الاطاعة به فتوحات ميروند و كشته ميشوند، اين فتوحات حرام است مانند خوردن ميته و خون و گوشت خوك.
روايتي را خود آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) دارد كه ميفرمايد:
لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم و لا ينفذ في الفئ أمر الله عز وجل، فان مات في ذلك كان معينا لعدونا في حبس حقوقنا و الاشاطة بدمائنا و ميتته ميتة جاهلية.
كسانيكه در ركاب فاتحان و فرماندهان به جنگ ميروند، با اينكه اين فرماندهان و فاتحان به حكم خدا ايمان ندارند و دستور خدا را در غنائم جنگي اجرا نميكند، اينها اگر در جهاد كشته شوند، همانند مردن در زمان جاهليت مردهاند و حاضرين در اين فتوحات كه بدون اذن امام بوده، به دشمنان ما در اين زمينه كمك كردهاند و حقوق مسلم ما را حبس كردهاند.
علل الشرايع، ص464 - خصال شيخ صدوق، ص625 - وسائل الشيعه، ج15، ص49، حديث19961
از آقا امام جواد (عليه السلام) وقتي ميپرسند كه آيا ين فتوحات و كشورگشائيها جزء جهاد هست يا نه؟ حضرت صراحتا ميفرمايد كه اينها جهاد نيست و امروز، جهاد، رفتن به حج و عمره و احياء سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در جامعه است.
كافي، ج1، ص251 - وسائل الشيعه، ج15، ص47
لذا ما ميبينيم كه نه ائمه (عليهم السلام) در اين فتوحات بودند و نه از صحابه و نه اينكه كسي را تشويق كردهاند در اين فتوحات شركت كنند.
برخي از آقايان أهل سنت مدعي هستند كه امام حسن (عليه السلام) در برخي از فتوحات بوده، دروغ محض است و روايات در اين مورد، ساخته و پرداخته دودمان بنياميه است. امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) در هيچ يك از فتوحات حضور نداشتند و در مدينه منوره، در ركاب پدر بزرگوارشان بودند.
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام مهر 1388ساعت 7:42 توسط آفتاب | آرشیو نظرات
چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟
توضيح سؤال :
چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟
1 . توسل به غير حق تعالي فقط از نظر قرآن با تفسير
2 . نام ائمه چرا مستقيما در قران نيامده (اشاره غير مستقيم آنرا تا حدودي ميدانم)
3 . نذوراتي توسط مردم داده مي شود كه وقتي از آن ها پرسيده ميشود ميگويند مثلاٌ "اين نذر يا قرباني براي امام حسين است " آيا با توجه به آيات قران كه "خوردن آنچه به نام غير خدا ذبح ميشود حرام است " خوردن آن ذبح و يا هر آنچه كه با آن طبخ مي شود حرام نيست ؟ ( با توضيح وتفسير ) .
پاسخ سؤال اول :
توسل به انبياء ، صالحان و تمامي كساني كه پيش خداوند آبرويي دارند ، مورد تأييد قرآن كريم است . در اين باره آيات فراواني وجود دارد كه بنده فقط به دو آيه اشاره ميكنم .
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
خداوند در اين آيه داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را نقل ميكند كه آنها بعد از پشيماني از كردارشان ، پيش پدرشان حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او درخواست كردند كه او از خداوند بخواهد تا گناهان آنها بخشيده شود . حضرت يعقوب هم نگفت كه چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نميرويد و به من متوسل شدهايد ؛ بلكه به آنها وعده داد كه از خداوند براي آنها طلب مغفرت نمايد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
به زودي از پروردگارم براي شما طلب مغرف خواهم كرد كه او بخشنده و مهربان است .
2. وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا . النساء / 64 .
آنان كه نسبت به خود ظلم كردهاند ، استغفار كنند و از پيامبر اسلام بخواهند كه او از خداوند براي آنها طلب مغفرت كند ...
خداوند در اين آيه به صراحت ميگويد كه بندگان من به پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم متوسل شوند و به وسيلۀ آن حضرت از خداوند طلب مغفرت كنند .
اين دو آيه بهترين دليل براي اثبات صحت توسل به غير خداوند و دقيقاً عين همان توسل شيعيان به پيامبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام است . شيعيان نيز ميگويند :
يا ابا القاسم يا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) يا امام الرحمة يا سيدنا ومولانا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله وقد مناك بين يدى حاجاتنا يا وجيها عند الله اشفع لنا عند الله .
چه فرقي است ميان : «يا أبانا استغفر لنا » و «يارسول الله استغفرلنا » ؟
سؤال 2:
2، نام ائمه چرا مستقيما در قران نيامده (اشاره غير مستقيم آنرا تا حدودي ميدانم)
پاسخ :
ما از اين سؤال چند جواب داريم :
جواب اول :
در قرآن كريم كليات احكام و معارف آمده است ؛ ولي تفصيل و تشريح آن را به عهدۀ نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم گذاشته شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد :
وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ . النحل / 44 .
و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى ، و اميد كه آنان بينديشند .
وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . النحل /64 .
و ما [اين ] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند ، براى آنان توضيح دهى .
و با آيات فراواني اطاعت از آن حضرت را براي همۀ مردم واجب كرده است ؛ از جمله :
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .
و آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، بازايستيد
و دهها آيۀ ديگري كه به جهت اختصار به همين يك آيه اكتفا ميشود .
مثلاً در قرآن كريم آمده است كه «اقيموا الصلاة » ؛ ولي نيامده است كه روزي چند وعده نماز بخوانيد ، در هر وعده چند ركعت بخوانيد ، چگونه بخوانيد ، چه سورههايي را بخوانيد و ... تمام اين موارد به عهدۀ رسول گرامي اسلام صلي الله گذاشته شده است و آن حضرت فرمودند :
صلوا كما رأيتموني اصلي .
كتاب المسند ، الإمام الشافعي ، ص 55 و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 2 ، ص 345 و صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 155 و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 .
نماز بخوانيد ، همان طوري كه من نماز ميخوانم .
كليات امامت نيز در قرآن در آيات فراواني آمده است ؛ مثلاً در بارۀ حضرت ابراهيم ميفرمايد :
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ . البقره / 124 .
[ خدا به او ] فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم .» [ ابراهيم ] پرسيد : « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود : «پيمان من به بيدادگران نمى رسد » .
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبياء / 73 .
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند .
168
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 .
اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند ] مردم نگاه مى دارد .
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . المائدة / 3 .
امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [به عنوان ] آيين برگزيدم .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد .
و دهها آيۀ ديگري كه كليات قضيه را كاملاً روشن كرده است . پيغمبر اكرم از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت كه مبعوث ميشود به انذار قومش :
وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ . الشعراء / 214 .
و خويشان نزديكت را هشدار ده .
روايات صحيح به شهادت بزرگان اهل سنت وارد شده است كه در همان جلسه دست حضرت امير عليه السلام را گرفت و فرمود :
وهذا اخي ووصيي وخليفتي من بعدي .
اين خليفۀ من ، برادر من ، و وصي من بعد از من است
و بعد از او در فرصتهاي مناسب اين قضايا را حضرت مطرح كرده است . در آخرين سال عمرشان در غدير خم در يك مجمع بزرگ بيش از صد هزار نفره مطرح كرده است . بيش از اين چطور بخواهد پيامبر اكرم مطرح كند ؟
جواب دوم :
درست است كه ائمه در قرآن اسمشان نيامده است ؛ ولي خداوند بوصفه از آنها ياد كردهاند . خداوند در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام فرموده است :
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . المائدة / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .
بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت ، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين ايجي ، متوفاي 756 در اين باره ميفرمايد :
وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .
المواقف في علم الكلام ، ص 405 .
پيشوايان و بزرگان در تفسير قرآن ، اتفاق و اجماع دارند كه مراد علي ( عليه السلام ) است .
و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح ميكند :
نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته .
شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .
اين آيه به اتفاق مفسران قرآن ، در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شده است ؛ آنگاه كه انگشترش را در نماز و در حال ركوع به فقير نيازمند داد .
و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره ميگويد :
إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .
شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 .
اين آيه به اتفاق همه مفسران در حق علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) ، هنگامي كه انگشترش را در حال ركوع و در نماز به سائل داد ، نازل شده است .
و آلوسي نيز ميگويد :
غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه .
روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .
بيشتر اخباريها ميگويند : اين آيه در شأن و مقام علي ( عليه السلام ) نازل شده است .
آيا اين آيه براي اهل حق كفايت نميكند ؟ آيا لازم بود كه خداوند اسم ائمه را تك تك در قرآن ميآوردند ؟
جواب سوم :
آيا اگر خداوند در قرآن نام ائمه را نيز آورده بود ، پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند ؟ آيا همانهايي كه به پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نسبت هذيان دادند و گفتند :
ان الرجل ليهجر .
اگر نام حضرت علي در قرآن هم آمده بود ، نميگفتند :
ان جبرئيل قد هجر ؟
يا نستجير بالله نميگفتند كه خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستيم و اين سخن را قبول نداريم ؟
ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام امام علي عليه السلام هم در قرآن ميآمد ، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند ؛ چنانچه در بارۀ بسياري از احكام ديگر نپذيرفتند ؛ همانند متعه . مگر در بارۀ متعه در قرآن آيۀ صريح نداريم كه فرمودند :
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً . النساء / 24 .
و زنانى را كه متعه كرده ايد ، مَهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بدهيد ، و بر شما گناهى نيست كه پس از [ تعيين مبلغ ] مقرر ، با يكديگر توافق كنيد [ كه مدت عقد يا مَهر را كم يا زياد كنيد ] .
قرطبي ميگويد :
وقال الجمهور المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام .
تفسير قرطبي ، ج5 ، ص120 و فتح القدير ، ج1 ، ص449 و تفسير طبري ، ج5 ، ص18
مراد از اين « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نكاح متعه است كه در صدر اسلام رايج بوده .
و دهها روايت در صحيح بخاري ، از جابر و ديگران آوردهاند كه ما در زمان پيامبر متعه ميكرديم ؛ حتي به يك مشت گندم .
محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش نقل ميكند كه :
حدثنا مسدد حدثنا يحيى عن عمران أبى بكر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصين رضى الله تعالى عنه قال نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء قال محمد يقال إنه عمر .
صحيح البخاري ، ج 5 ، ص 158 .
آيۀ متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل ميكرديم و آيۀ هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد ، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود .
همچنين مسلم نيشابوري در صحيحش نقل ميكند كه :
قال عطاء قدم جابر بن عبد الله معتمرا فجئناه في منزله فسأله القوم عن أشياء ثم ذكروا المتعة فقال نعم استمتعنا على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبى بكر وعمر .
صحيح مسلم ، ج4 ، ص131 .
عطاء گويد : جابر بن عبد الله انصاري براي عمره به مكه آمد . به منزل او رفتم ، مردمان از او مسأله ميپرسيدند تا صحبت رسيد به متعه . جابر بن عبد الله گفت : بلي ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و هم در زمان ابوبكر و عمر متعه ميكرديم .
و باز در جايي ديگر نقل ميكند :
عن أبي نضرة قال كنت عند جابر بن عبد الله فاتاه آت فقال إن ابن عباس وابن الزبير اختلفا في المتعتين فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما .
صحيح مسلم ، ج4 ، ص59 .
من در نزد جابر بن عبد الله بودم ، گفتند عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبير در موضوع دو متعه [متعۀ نساء و متعۀ حج ] اختلاف نظر دارند . جابر بن عبد الله گفت : ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا ميآورديم ؛ پس عمر آن دو را نهي كرد و ما هم ديگر پس از آن بجا نياورديم .
اهل سنت ميگويند كه جناب عمر صلاح ديد كه متعه را حرام كند .
متعتان كانتا على عهد رسول الله ، صلى الله عليه وآله – أنا أنهى عنهما ، وأعاقب عليهما ، متعة النساء ومتعة الحج .
دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود كه من آن را حرام ميكنم و هر كس انجام دهد ، او را مجازات ميكنم : يكي متعه حج و ديگري متعه زنان .
الإيضاح ، الفضل بن شاذان الأزدي ، ص 443 و مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 52 و ج 3 ، ص 325 و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 7 ، ص 206 و معرفة السنن والآثار ، البيهقي ، ج 5 ، ص 345 و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 95 و أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 1 ، ص 338 و أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 2 ، ص 191 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 5 ، ص 167 و تذكرة الحفاظ ، الذهبي ، ج 1 ، ص 366 و ميزان الاعتدال ، الذهبي ، ج 3 ، ص 552 و
جالب اين است كه آقاي سرخسي حنفي و ابن قدامه حنبلي از شخصيتهاي برجستۀ اهل سنت وقتي به اين ميرسند ميگويند :
وقد صح أن عمر رضي الله عنه نهي الناس عن المتعة .
اين كه عمر از متعه نهي كرده است ، صحت دارد .
متعه اين قدر در قرآن به صراحت آمده است و آنها زير بار نرفتند . اگر نام امام علي عليه السلام هم در قرآن آمده بود ، ميگفتند :
ان الله تبارك و تعالي قد عين علياً للإمامة ولكن عمر عزله .
پس حتي اگر اسم ائمه در قرآن هم ميآمد ، هيچ ضمانتي وجود نداشت كه اهل سنت آن را بپذيرند .
سؤال 3 :
3، نذوراتي توسط مردم داده ميشود كه وقتي از آنها پرسيده ميشود ميگويند مثلاٌ"اين نذر يا قرباني براي امام حسين است" آيا با توجه به آيات قران كه"خوردن آنچه به نام غير خدا ذبح ميشود حرام است"خوردن آن ذبح ويا هرآنچه كه با آن طبخ مي شود حرام نيست ؟ (با توضيح وتفسير) .
پاسخ :
نذوراتي كه شيعيان در ماههاي محرم و صفر انجام ميدهند ، همگي قربة الي الله و براي خداوند است ؛ ولي صاحب نذر ثواب را به امام حسين عليه السلام هديه ميكند . شاهد بر اين مطلب اين است كه در هنگام ذبح هيچ كسي به جاي نام خداوند ، نام امام حسين را نميبرد ؛ بنابراين ، چنين نذري از مصاديق ذبح براي غير خدا نيست و در نتيجه خوردن آن نيز اشكالي ندارد
+ نوشته شده در پنجش