اعتراف عمربن خطاب به بدعت نماز تروایح

یکی از ماجراهای جالبی که میزان پایبندی به سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در مکتب خلافت سقیفه آشکار می سازد، داستان نماز تراویح است. این نماز اکنون در میان جماعت عمری در ماه رمضان برپا داشته می شود. ریشه یابی این نماز ما را به زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نمی رساند، حتی پس از ایشان در زمان خلیفه ی اول نیز خبری از این نماز نبوده است. برای اطلاع از این که چنین نمازی از چه زمانی آغاز شده است، در ضمن آخر این پست فیلمی قرار گرفته که از صحیح بخاری این بدعت عمر را ثابت می کند که پیشنهاد می کنم حتما دانلود بفرمایید. به نقل معتبرترین کتب اهل سنت توجه فرمایید: شبی از شب های ماه رمضان، عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، وارد مسجد شد و مردم را دید که هر یک به تنهایی مشغول نمازهستند، در این هنگام گفت: اگر این مردم را جمع کنم تا با یک نفر نماز بخوانند ( نماز جماعت ) بهتر است، پس تصمیم گرفت این کار را انجام دهد و ابی بن کعب را بر امامت گمارد و مردم را بر اقتدا به وی فرمان داد. شبی دیگر به مسجد آمد و مردم را دید که با جماعت نماز می گزارند، آنگاه گفت: بدعت خوبی ایجاد کردم (1). بنابر معمول پس از نقل هریک از ماجراهای مربوط به خلفای اهل سنت سوال یا سوالاتی را مطرح کرده ام و از اهل سنت خواسته ام که پاسخ دهند، اما تا کنون جوابی غیر از توهین، دریافت نکرده ام. اینک نیز سوالاتی را طرح می کنم و به انتظار پاسخ می نشینم: خلیفه دوم براساس چه مدرک و استنادی به خود حق داد تا فرمانی صادر کند که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته است؟ آیا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بدعت را ضلالت نام ننهادند؟ آیا هر مسلمانی می تواند بنابر خواست و میل شخصی خویش دین خداوند را تغییر دهد و آنچه را در آن نبوده است، وارد کند؟ آیا این کار بازیچه قرار دادن دین نیست؟ آیا اهل سنت خود را ملزم به پیروی از سنت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می دانند یا دستور هر کس که پس از ایشان قدرت را در دست گرفت؟ در کجای سنت قطعی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که اشخاصی مانند عمر، حق قانون گذاری در امور دینی را دارند؟ آیا عبادت خداوند نباید با دستور او باشد و هر کسی می تواند با میل خود، کاری را عبادت خدا بنامد؟ جالب اینجاست که یکی از شارحان مطرح صحیح بخاری به نام قسطلانی، پس از نقل این داستان تصریح می کند: آری ! خلیفه ی مسلمین در دین بدعت نهاد (2). برای دیدن فیلم واسناد این مطلب اینجا کلیک کنید -------------------------------------------------------------------------- 1- منابع مهمی از کتب اهل سنت: الف- صحیح بخاری، جلد 2، صفحه 251 ب- صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 523 ج- کنزالعمال، جلد 8، صفحه 407، حدیث 23466 د- نیل الاوطار، شوکانی، جلد 3، صفحه 63، ناشر: دارالجیل، بیروت، لبنان ه- موطا، امام مالک، جلد1، صفحه 114، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان و- مغنی، ابن قدامه، جلد1، صفحه 798، ناشر: دارالکتب العربی للنشر و التوزیع، بیروت، لبنان 2- ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، قسطلانی، جلد 5، صفحه 4وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .والموؤودةُ البنتُ المقتولةِ عندما تَوَلَّدَ ، کان أهلُ الجاهلیةِ یفعلونَ ذلک مخافةَ العارِ والفقرِ. از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت: ای رسول خدا ! من در دوران جاهلیت دخترانم را زنده به گور کرده‌ام (چه کار کنم؟) . آن حضرت فرمود: برای هر دختری که زنده به گور کرده‌ای، یک بنده آزاد کن . مؤوده به دختری می‌گویند که در زمان تولد کشته شده است. مردم دوران جاهلیت، این کار را به خاطر ترس از ننگ و فقر می‌کشتند. النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة. ماوردی بصری شافعی نیز در کتاب الحاوی الکبیر می نویسد: وَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّی وَأَدْتُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ. فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ کُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .وَذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ کَانَتْ تَحْفِرُ تَحْتَ الْحَامِلِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ حُفَیْرَةً یَسْقُطُ فِیهَا وَلَدُهَا إِذَا وَضَعَتْهُ ، فَإِنْ کَانَ ذَکَرًا أَخْرَجُوهُ مِنْهَا ، وَإِنْ کَانَ أُنْثَى تُرِکَتْ فِی حُفْرَتِهَا ، وَطُمَّ التُّرَابُ عَلَیْهَا حَتَّى تَمُوتَ ، وَهَذَا قَتْلُ عَمْدٍ ، وَقَدْ أُوجِبَتْ فِیهِ الْکَفَّارَةُ. از عمر بن خطاب نقل شده است که گفت: ای رسول خدا ! من در جاهلیت دخترانم را زنده به گور کردم (چه کار کنم؟) آن حضرت فرمود: برای هر دختری که زنده به گور کردی، یک بنده آزاد کن . و این به آن دلیل است که عرب‌ها در جاهلیت، در زیر پای زن حامله، گودالی می‌کندند، وقتی وضع حمل می‌کرد، بچه‌اش در داخل آن گودال می‌افتاد، پس از آن اگر پسر بود، او را بیرون می‌آوردند؛‌ و اگر دختر بود، در همان گودال رهایش می‌کردند و خاک بر او می‌ریختند تا بمیرد. این کار ، قتل عمد به حساب می‌‌آید و سبب وجوب کفاره می‌شود. الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 13 ص 67 ، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م. محمد امین شنقیطی متوفای1393هـ در أضواء البیان و تمیمی حنبلی متوفای1225هـ در الفواکه العذاب نوشته اند وقد جاءَ عن عمرَ رضی الله عنه قولُه : أمرانِ فی الجاهلیةِ . أحدُهما : یَبْکِیْنِی والآخرُ یَضْحَکُنِی . أما الذی یبکینی : فقد ذَهبتُ بابنةٍ لی لَوَأَدُها ، فکنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفَضُّ الترابَ عن لِحْیَتِی وهی لا تدری ماذا أریدُ لها ، فإذا تَذَکّرتُ ذلک بَکَیْتُ . والأخرى : کنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسٍ یَحْرُسُنِی لَیلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أکلتُه ، فإذا تَذَکرت ذلک ضَحِکْتُ من نَفْسِی این سخن از عمر نقل شده است که : دو خاطره از دوران جاهلیت دارم که یکی از آن‌ها مرا گریه و دیگری به خنده می‌آورد . اما آن خاطره‌ای که مرا به گریه درمی‌آورد این است که : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور کنم؛ من برای او گودال می‌کندم؛ ولی او خاک‌ها را از ریشم می‌زدود؛ در حالی که نمی‌دانست من چه قصدی برای او دارم. وقتی این خاطره را به یاد می‌آوردم، گریه می‌کنم. اما دیگری: من خدای از خرما می‌ساختم، شب‌ها آن را بالای سر خود می‌گذاشتم تا از من محافظت کند؛ وقتی صبح می‌شد و گرسنه می‌شدم، آن را می‌خوردم . وقتی این خاطره را به یاد می‌آورم، به خودم می‌خندم . الجکنی الشنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1415هـ - 1995م. التمیمی الحنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الکبیر.
گزارش تخلف
بعدی